کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام ِ خود را
با تو می گویم
کلید ِ خانه ام را
در دست ات می گذارم
نان ِ شادی های ام را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم ؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم ؟
- شاملو
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام ِ خود را
با تو می گویم
کلید ِ خانه ام را
در دست ات می گذارم
نان ِ شادی های ام را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم ؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم ؟
- شاملو
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام ِ خود را
با تو می گویم
کلید ِ خانه ام را
در دست ات می گذارم
نان ِ شادی های ام را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم ؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم ؟
- شاملو
ابری نیست
غرق باران است اما کوچه ی دلتنگیم
دست هایم ، دست گرمت را چه زیبا می کشَند
روی بوم آرزوهای محال در خیالم سبز می رویی ولی...
می رسد سبزینه هایت تا کجا؟
می کشی دست نوازش بر سر عابران کوچه های انتظار
سبز می رویی دوباره خوب من مثل پیچک در نگاه زردشان
تا کجای موج موج باورت
گم شوم درجزر و مد این خیال؟
آنقدر غرق خیالت می شوم
می سپارم چشم خود را دست ابر
تا که خیس از اشک تب دارم کند
بهترینم آرزویم را ببخش:
گم شدم دنبال چشمان تو باز
دست گرمت کاش پیدایم کند.