چرا در سکوتی اینچنینی حیرانیم؟
میدانی که عاشقانه دوستت دارم.
پس بگو
با من بگو
با تو نجوایی پر تلاطم میکنم.
این منم که در تو مینگرم
یا تویی که چنین نگاهم میکنی؟!
اگر آسمانم
چرا بر پهنهی اقیانوس آرمیدم؟
گر اقیانوسم
چرا در گسترهی آسمان
رنگ آبیام را پاشیدهام؟!
این آبی
انعکاس کدام یک ماست؟
ای داد بر من کدام یک منم؟!
گر اقیانوسم
این تکه تکههای"ابر" چیست بر نرمینه تنم؟
بگو
این پاره پارهها ز کجا بر انداممان نشسته است؟
آه! آری دریافتم
تکه پارهها
میوه عشق است و پیوند دهنده جدایی ما!
اتصال من به توست
پیکی بیکلام است و
با" حضور".
سعادت" حضور هو" را
" ابر" داراست و
آن هدیهای از جانب" او" به عشق ماست.
...
شوریده و مجذوب ز" حضور او"
آسمان صاعقه وار دستی بر پیکر اقیانوس میکشد
بشنو آسمان چگونه میخواند
نعره میزند یا" هو" را سپاس میگوید!؟
وای
ببین که"ابر" چگونه میبارد!
آخ میبینی زین تماس!
اقیانوس چه مشتهایی بر سینه خود میکوبد
ضجه میزند یا هلهله میکند!؟
این غرش و کوبش ز چه روست؟!
هر قطره که بر پهنه اقیانوس شتابان میافتد
بنگرید که اشک شوقاش را چگونه به بالا میریزد.
این چرخه بارش از کدامین به کدام است؟!
زین بارش
تشنگان نیز کام خود میگیرند!
اما
اما به اراده" هو"
اشکهای ذوق زده اقیانوس به اصل خود باز میگردند.
و این یکی ازصفات" او" ست که
خلوصات را دیده و آن را در خودت ذخیره میسازد.
این صفت" عشق" است که به جز"عاشق" و" معشوق"
خشکیده پیکرهها را نیز آغشته ساخته و
منتشر گشته
احیا میکند و
شیدا میسازد و
تکثیر میشود...