او تسلی بخش اندوه نگاهم بود و رفت چلچراغی در دل شام سیاهم بود ورفت
کاروانی از غزل را پیش رویم می نهاد او تمام هستی من، تکیه گاهم بود و رفت
باز در کار دلم وامانده ام بی یاد عشق او همیشه چاره ساز اشتباهم بود و رفت
رفت و دیدم آتشی بر دل نهاد او به وقت بی کسی تنها پناهم بودو رفت
مانده ام بایک سکوت تلخ در راه جنون حاصل تشویش سال و سهم ما بود و رفت
دوسال گذشت ؟تورفتی ما ماندیم بایه دنیایی افسوس
وبلاگتان عالیه
فقط کامنتی که گفتی اگه کامنت سند شد بگم اومد
بهشون تبریک گفتم خیالت راحتتتتتتتت
کادو هم باشه هر وقت دیدمشون بهشون میدم چشممممممممم
یه کم مشکل دارم تو عکس گذاشتن بیشتر یاد جگرفتم چشم میذارم